قتل در کارائیب
نویسنده:
آگاتا کریستی
مترجم:
نگین ازدجینی
امتیاز دهید
«قتل در کارائیب» یکی از شاهکارهای آگاتا کریستی، ملکه بیرقیب داستانهای جنایی، است که در سال ۱۹۶۴ منتشر شد. در این رمان هیجانانگیز، با خانم مارپل، پیرزن کنجکاو و تیزهوش روستایی که کارآگاه آماتور محبوب کریستی است، همسفر میشویم. خانم مارپل برای استراحت و بهبودی به جزیرهای زیبا در کارائیب سفر کرده و در هتلی لوکس اقامت دارد. اما حتی در این بهشت استوایی نیز، مرگ و جنایت او را رها نمیکند.
وقتی ماجور پالگریو، مردی پرچانه که داستانهای خستهکنندهاش را برای همه تعریف میکند، ادعا میکند عکسی از یک قاتل دارد و سپس به طرز مشکوکی میمیرد، خانم مارپل حس میکند که اتفاقی شوم در جریان است. در میان مهمانان هتل، ساکنان محلی و کارکنان، قاتلی زیرک پنهان شده است. با هر قتل جدید، پیچیدگیهای ماجرا بیشتر میشود و خانم مارپل باید با تکیه بر شباهتهای رفتاری انسانها که در طول سالها در روستای سنت مری مید مشاهده کرده، این معمای مرگبار را حل کند. آیا او میتواند قبل از آنکه قاتل قربانی بعدی را انتخاب کند، حقیقت را کشف کند؟
از متن کتاب:
خانم مارپل روی صندلی راحتی خود در ایوان هتل نشسته بود و به دریای فیروزهای کارائیب خیره شده بود که در زیر آفتاب درخشان میدرخشید. نسیم ملایمی برگهای نخلها را به رقص درمیآورد و عطر گلهای استوایی در هوا پیچیده بود. با وجود این زیبایی خیرهکننده، ذهن خانم مارپل مشغول بود. چشمان آبی و روشنش که در پس چین و چروکهای صورتش پنهان شده بودند، با دقت حرکات مهمانان هتل را زیر نظر داشتند. او در طول سالهای زندگی در روستای سنت مری مید آموخته بود که زیر ظاهر آرام و عادی زندگی روزمره، اغلب رازهای تاریکی پنهان است. حرفهای ماجور پالگریو درباره عکس یک قاتل، و مرگ ناگهانی او در روز بعد، اتفاقی نبود که خانم مارپل بتواند نادیده بگیرد. تجربه به او آموخته بود که در مورد مرگهای ناگهانی، تصادف آخرین احتمال است. در حالی که به ظاهر سرگرم بافتنی خود بود، ذهنش به سرعت اطلاعات را پردازش میکرد و ارتباطهای پنهانی را که دیگران نمیتوانستند ببینند، کشف میکرد.
شب هنگام، وقتی خانم مارپل برای شام به سالن غذاخوری هتل رفت، حس کرد فضا سنگین و پر از تنش است. صداها آهستهتر از معمول بودند و خندهها مصنوعی به نظر میرسیدند. پشت میزی نشست و با دقت به اطرافیان نگاه کرد. زوج جوان اویندونها با اضطراب با هم صحبت میکردند، تیم کندال با چهرهای درهم به نوشیدنیاش خیره شده بود، و خانم پرستون با حالتی عصبی مدام به در ورودی نگاه میکرد. خانم مارپل لبخند کمرنگی زد و فکر کرد چقدر این صحنه به او ماجرای قتل کشیش در سنت مری مید را یادآوری میکند. آن زمان نیز، همه اهالی روستا همین رفتار مضطرب را داشتند. او به خوبی میدانست که ترس، چهره واقعی انسانها را آشکار میکند و این همان چیزی بود که به دنبالش میگشت - لحظهای که ماسکها کنار میروند و حقیقت پنهان آشکار میشود. غذای خود را با آرامش خورد و در همان حال، تمام جزئیات رفتاری اطرافیانش را در ذهن ثبت کرد. او حس میکرد که به زودی قتل دیگری رخ خواهد داد، مگر اینکه بتواند الگوی پنهان این معما را کشف کند.
وقتی ماجور پالگریو، مردی پرچانه که داستانهای خستهکنندهاش را برای همه تعریف میکند، ادعا میکند عکسی از یک قاتل دارد و سپس به طرز مشکوکی میمیرد، خانم مارپل حس میکند که اتفاقی شوم در جریان است. در میان مهمانان هتل، ساکنان محلی و کارکنان، قاتلی زیرک پنهان شده است. با هر قتل جدید، پیچیدگیهای ماجرا بیشتر میشود و خانم مارپل باید با تکیه بر شباهتهای رفتاری انسانها که در طول سالها در روستای سنت مری مید مشاهده کرده، این معمای مرگبار را حل کند. آیا او میتواند قبل از آنکه قاتل قربانی بعدی را انتخاب کند، حقیقت را کشف کند؟
از متن کتاب:
خانم مارپل روی صندلی راحتی خود در ایوان هتل نشسته بود و به دریای فیروزهای کارائیب خیره شده بود که در زیر آفتاب درخشان میدرخشید. نسیم ملایمی برگهای نخلها را به رقص درمیآورد و عطر گلهای استوایی در هوا پیچیده بود. با وجود این زیبایی خیرهکننده، ذهن خانم مارپل مشغول بود. چشمان آبی و روشنش که در پس چین و چروکهای صورتش پنهان شده بودند، با دقت حرکات مهمانان هتل را زیر نظر داشتند. او در طول سالهای زندگی در روستای سنت مری مید آموخته بود که زیر ظاهر آرام و عادی زندگی روزمره، اغلب رازهای تاریکی پنهان است. حرفهای ماجور پالگریو درباره عکس یک قاتل، و مرگ ناگهانی او در روز بعد، اتفاقی نبود که خانم مارپل بتواند نادیده بگیرد. تجربه به او آموخته بود که در مورد مرگهای ناگهانی، تصادف آخرین احتمال است. در حالی که به ظاهر سرگرم بافتنی خود بود، ذهنش به سرعت اطلاعات را پردازش میکرد و ارتباطهای پنهانی را که دیگران نمیتوانستند ببینند، کشف میکرد.
شب هنگام، وقتی خانم مارپل برای شام به سالن غذاخوری هتل رفت، حس کرد فضا سنگین و پر از تنش است. صداها آهستهتر از معمول بودند و خندهها مصنوعی به نظر میرسیدند. پشت میزی نشست و با دقت به اطرافیان نگاه کرد. زوج جوان اویندونها با اضطراب با هم صحبت میکردند، تیم کندال با چهرهای درهم به نوشیدنیاش خیره شده بود، و خانم پرستون با حالتی عصبی مدام به در ورودی نگاه میکرد. خانم مارپل لبخند کمرنگی زد و فکر کرد چقدر این صحنه به او ماجرای قتل کشیش در سنت مری مید را یادآوری میکند. آن زمان نیز، همه اهالی روستا همین رفتار مضطرب را داشتند. او به خوبی میدانست که ترس، چهره واقعی انسانها را آشکار میکند و این همان چیزی بود که به دنبالش میگشت - لحظهای که ماسکها کنار میروند و حقیقت پنهان آشکار میشود. غذای خود را با آرامش خورد و در همان حال، تمام جزئیات رفتاری اطرافیانش را در ذهن ثبت کرد. او حس میکرد که به زودی قتل دیگری رخ خواهد داد، مگر اینکه بتواند الگوی پنهان این معما را کشف کند.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قتل در کارائیب
این کتاب بسیار جذاب و سرگرم کننده است8-)
راستش هنوز نخوندمش اما خیییلی هیجان زدم چون عاشق کتابهای آگاتا کریستی هستم دست شما درد نکنه(واقعا)هیچ سایتی به این خوبی نیست خیییییییییییییییلی ممنون :-) :-) :-) ;-) ;-) ;-) ;-) :x :x :x
با تشکر مجدد از شما
حبیب